Different.fdan



«بِــــــــســـمِ الـــلّــهِ الــــرَّحمـــَــنِ الــــرَّحيــــم»


يک دقيقه مطالعه
از ديويد راک فلر پرسيدند:


چگونه به اين ثروت و شوکت رسيدي؟
گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.


گفتند چگونه؟


گفت: من بيکار بودم. گفتم خدايا کاري برايم پيدا کن تا در آمد کافي براي پرداخت اجاره ي يک منزل نقلي را داشته باشم.چون از طرف خدا اقدامي انجام نشد، خودم دست به کار شدم و به خدا گفتم: خدايا تو به اين نيازهاي کوچک رسيدگي نکن. من خودم کار پيدا ميکنم. تو فقط حقوقم را افزايش بده. کاري در راه آهن پيدا کردم. کارگري. در کوره ي لوکوموتيو ذغال سنگ مي ريختم. اما حقوقش اندک بود. 
به خدا گفتم تو سرت شلوغ است و کارهاي مهم تري داري. تو خانه ي نقلي مناسبي برايم پيدا کن و من تلاش ام را بيشتر ميکنم و بيشتر کار ميکنم تا درآمد بيشتري کسب کنم.پس از پياده شدن از قطار، به ذغال فروشي پرداختم. اندکي درآمدم اضافه شد ولي از خانه نقلي خبري نشد. گفتم خدايا ميدانم خانه ي نقلي پيدا کردن در مقام و شأن تو نيست. من خودم آن را پيدا ميکنم. در عوض تو شريک زندگي مرا پيدا کن. اگر ميخواستم منتظر خدا بشوم هنوز هم مجرد بودم. پس دختر مناسبي پيدا کردم و با او دوست، و سپس نامزد شديم و ازدواج کرديم. هرچه را از خدا خواستم، به نوعي به من گفت، خودت ميتواني، پس زحمت آن را به دوش من نيانداز و روي پاي خودت بايست. 
رابطه ي من و خدا هنوز به همين صورت پيش مي رود و او هنوز به من اعتماد کافي دارد که ميتوانم قدم بعدي را هم خودم بردارم.همين اعتماد او به من قوت قلب ميدهد و من با پاي خويش جلو ميروم.
خدايا متشکرم که به جاي گدا، مرا همچون خودت کردي تا متکي به کسي يا چيزي نشوم.


 


 


 


خدا همه جا هست هميشه هست ولي نظاره گره ببينه چقد تلاش ميکنيم.داستان راک فلر دقيقا مصداق ضرب المثل "از تو حرکت از خدا برکت" هست که به تلاش ما بستگي داره.


لطفا به کودکانتان رحم کنيد


دکترمحمدرضاسرگايي_ روانپزشک


 مريم يازده ساله است و در کلاس پنجم ابتدايي يکي از پرآوازه ترين مدارس تهران درس مي خواند.
 تکاليف درسي چند روزش را مرور مي کنيم: معلّم رياضي جمع کسرهاي مرکّب را از او خواسته  معلّم علوم تعاريف نزديک بيني، دوربيني، آستيگماتيسم معلّم فارسي (در واقع عربي!) از او انتظار دارد ريشه هاي متفاوت واژه هاي به ظاهر مشابهي همچون «الغاء» و «غالي» را بشناسد (واژه هايي که در زبان محاوره فارسي کاربرد زيادي ندارند)
 معلّم ديني مي خواهد مريم تفاوت هاي نماز جمعه و ساير نمازهاي دو رکعتي را بداند ومعلّم پرورشي (که اين روزها معلم مشاور ناميده مي شود) از مريم خواسته سر بريده? شهيد حُجَجي را نقاشي کند
فقط يک سوّم سال تحصيلي گذشته و اينها هم توقّعات و تکاليف دو سه روزِ مريم است. فراموش نکنيد که مريم يازده سال دارد و نياز به بازي، تفريح و معاشرت با اعضاي خانواده و فاميل هم دارد. 
مريم صبح خيلي زود به مدرسه مي رود و تا دو بعد از ظهر در مدرسه است، عملاً تا به خانه برسد و تکاليف خود را شروع کند 4 بعد از ظهر است و او علاوه بر خستگي روز، بار سنگين تکاليف فردا را هم به دوش دارد. 
طبعاً نه قدرت يادگيري يک کودک يازده ساله، نه توان جسمي او و نه وقتي که در اختيار دارد براي يادگيري اين همه مطلب و انجام تکاليف مربوطه کافي نيست. راه حل چيست؟ 
برادر بزرگ مريم راجع به بيماري هاي چشم برايش مي نويسد خواهر بزرگ مريم سر شهيد حججي را برايش نقاشي مي کند پدر مريم با دشواري براي مريم توضيح مي دهد که ريشه «غالي»، «غلو» است در حاليکه ريشه «الغاء»، «لغو» است (چون مريم باب هاي ثلاثي مزيد را نخوانده است فهم اينکه چگونه لغو تبديل به الغاء مي شود امکان ندارد و چون مريم اسم فاعل را نخوانده  اين که چگونه و چرا غلو تبديل به غالي مي شود غير ممکن است!) 
مادر مريم هم راجع به نماز جمعه (که هرگز نرفته) تحقيق ميکند و براي مريم راجع به آن توضيح ميدهد
تمام خانواده بايد دست به دست هم بدهند تا تکاليف هر روزه? مريم به سرانجام برسد و مريم دست خالي به مدرسه نرود و اين در حالي است که عليرغم اين که اين مدرسه براي ثبت نام مريم هر سال پولي برابر با حقوق کامل يک سال يک کارگر دريافت مي کند، مرتب دانش آموزان و خانواده هاشان را تهديد به اخراج مي کند!
مريم هر روز که به مدرسه مي رود مي داند که تکاليفش با تلاش جمعي خانواده به ثمر رسيده ولي نمي داند که اين ماجرا براي تمام همکلاسانش اتفاق افتاده . مريم گمان مي کند فقط خود اوست که نمي تواند اين همه اطلاعات را هضم و پردازش کند و به خاطر بسپارد. 
مريم تصور مي کند همکلاسانش مي توانند و فقط خود اوست که نمي تواند! مي دانيد چرا مريم اين گونه فکر مي کند؟ چون در مدرسه، همه بايد نقش بازي کنند و تظاهر کنند تکاليف را خودشان انجام داده اند! معلّمان هم در اين تظاهر و دو رويي شرکت مي کنند!
نه تنها مريم بلکه تمام دانش آموزان مدرسه? گران قيمتِ پرآوازه دچار احساس حقارت، اعتماد به نفس پايين و تظاهر و رياکاري مي شوند. نتيجه? اين تظاهر و رياکاري نيز عزّت نفس پايين است. 
حالا خود اين اعتماد به نفس پايين، سيکل معيوبي ايجاد مي کند که باعث مي شود مريم ديگر به اندازه? توانايي خودش نيز تکاليفش را انجام ندهد. وِردِ کلام مريم «نمي توانم، ياد نمي گيرم» شده
تا اينجا فقط به خود مريم پرداختيم.بگذريم که بعضي از اين خانواده ها در تعطيلات آخر هفته هم، وقت خودشان و مريم را با کلاس موسيقي و کلاس زبان انباشته تر مي کنند و تصور مي کنند با اين کار فرزندشان چند بُعدي و همه جانبه فرهيخته مي شود
 در اين چرخه? معيوب، مدرسه و خانواده هر دو در عين حال که نقش جلّاد را به عهده دارند نقش قرباني را هم به دوش مي کشند. معلّمان و مديران اين مدارس هم مي گويند اين الگو محصول توقّعات خانواده هاست. خانواده هايي که انتظار دارند فرزندانشان در کنکور تيزهوشان يا در امتحان ورودي ساير مدارس گرانقيمت پر آوازه قبول شوند و اگر مدارس در جهت اين توقعات پيش نروند رقباي آنها گوي سبقت را مي ربايند.
 براين مبناست که مي گويم خانواده و مدرسه، هم نقش جلّاد را بازي مي کنند و هم نقش قرباني را. 
تنها کساني که قرباني بي گناه اين نظام تفاخر، رقابت کور و نمايش تظاهر و رياکاري هستند فرزندان من و تو هستند که بيماري هاي فرهنگي و اجتماعي ما، حال و آينده? اين بي گناهان مظلوم را به تاراج مي برند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلودنیوز~ وبلاگ آموزش آشپزی و شیرینی پزی و درست کردن انواع دسر بیستمین پرسش مهر ؟مجهول وبلاگ شخصی محمد سعید بلوچی بیماری های اورولوژی بسیار سفر باید تا پخته شود خامی... 20charge فاصله ها مطالب اینترنتی